سید مرتضی آوینی
سید مرتضی آوینی (معروف به کامران) ۲۱ شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری به دنیا آمد و ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ در فکه بر اثر برخورد ترکش مین به شهادت رسید. او کارگردان فیلم مستند و روزنامهنگار حوزه فرهنگی اهل ایران بود.
مجموعه فیلمهای مستند تلویزیونی او درباره جنگ ایران و عراق با نام روایت فتح شناخته شده است و آنچه آن را به یادماندنیتر کرده ست، صدای گرم او در روایت فتح است.
از اولین کارهای او در گروه جهاد میتوان به مجموعه ششروز در ترکمن صحرا، سیل خوزستان و مجموعهٔ مستند خانگزیدهها اشاره کرد.
با پایان جنگ و در فاصله سالهای پایان جنگ و تأسیس مؤسسه روایت فتح، آوینی فعالیت هنری- مطبوعاتی را تجربه کرد. او در این دوره به سینما، هنر، فرهنگ واحد جهانی و مواجهه آن با مسائل مختلف فکر میکرد.
حاصل همه آن فکر کردنها، تحقیقها و مباحثات، نوشتههایی است که از او به جا مانده. تأملاتی در ماهیت سینما که در فصلنامه فارابی به چاپ رسید و بعد مقالاتی با عناوین جذابیت در سینما، آینه جادو، قاب تصویر، زبان سینما و… که از فروردین سال ۱۳۶۸ در ماهنامه سوره منتشر میشد.
مجموعه این مقالات در کتاب آینه جادو که جلد اول از مجموعه مقالات و نقدهای سینمایی اوست جمعآوری شد.
کتاب شرق بهشت
کتاب شرق بهشت، حاصل گفتگوهای امید روحانی، منتقد فیلم و بازیگر تلویزیون، سینما و تئاتر ایران با مرتضی آوینی درباره موضوعات و مضامین مختلف از جمله درباره سینما و … است.
برشی از کتاب شرق بهشت
همهی اینها حرفهایی بود که آن سالها میزدند و تا سالهای بعد هم نوع رایج قضاوت عام بود، از هر دو سو. اما درآن سالها، حوزهی هنری در خطکشیهای مرسوم، برای ما که مثال آنطرف یک خط فرضی خودی ـ غیرخودی، زندانی بخش غیرخودیهابودیم طبعا شبیه دژی مستحکم بود.
آنجا جایگاه اصولگراها، مبارزها،آرمانگراها، حزباللهیها، ایدئولوژیستها و… بود و همهی ماغیرخودی، مطرودان غربزدهی عقبافتاده، دشمنان انقلاب و ستونپنجم و… بودیم که از سر لطف و رأفت به ما حق زندگی داده شدهبود.
دوران، دوران عروسی خوبان بود، دوران بازگشت بچههای جنگ به شهر و سردرگمی اغلب آنها از چیزهایی که میدیدند، از راه افتادن شادروان رسول ملاقلیپور خشمگین نازنین و آمدن احمدرضا درویش که همانقدر خشمگین بود اما سعی میکرد خشماش را کنترل کند.
دوران پیدایش فیلمهایی که بعدتر به فیلمهای به اصطلاح اجتماعی شهری بدل شدند و سعی در تصویر کردن چهرهی شهری داشتند که در آستانهیتغییر بود، داشت بزک میشد و حس میشد که اتفاقها در راهاند، وهمهی اینها را میشد در همه جا دید؛
در روزنامهی رنگی «همشهری»،در «سلام:، در «کیهان فرهنگی»، حلقهای که بعدها به «حلقهی کیان» شهرت یافت، در خود «سوره»، در فروشگاههای تازه پیدا شده، در رنگزدن شهر و گلدانهای پای پلهای هوایی و دهها جلوهی دیگر.
اما من هم آدمی نبودم که خطکشیهای مرسوم آن سالها را خیلیجدی بگیرم یا دستکم به آنها تن بدهم. بنابراین آمادهی شکستناستقرارها بودم. آمادهی رد شدن از خطهای قرمز ذهنی و رد شدن ازمنهیات ترسیم شدهی جعلی.
وقتی پیشنهاد گفتوگو با زندهیاد آوینی رابه مسعود مهرابی کردم ـ که او هم هیچگاه آدمی دگم، دستکم در آنسالها ـ نبود نه فقط پذیرفت و تشویق کرد بلکه خواست که وقتی قرارگذاشتم او را هم خبر کنم که بیاید و گفتوگو را دونفره انجام بدهیم.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.