کتاب “بابا نظر”
کتاب “بابا نظر”؛ خاطرات شفاهی شهید محمد حسن نظر نژاد. خاطراتی شیرین و شنیدنی و انسان ساز از زندگی و مبارزهی بابا نظر، از قبل از انقلاب گرفته تا دفاع مقدس.
محمدحسن نظرنژاد که بعدها به «بابانظر» معروف شد فعالیتهای مبارزاتیاش را از دوران پیش از انقلاب آغاز کرد. اولین بار در سال 1358 عازم جبهه شد و تا پایان جنگ در جبههها حضور داشت. در بُستان چشم و گوش چپ خود را از دست داد. در فکه کمرش شکست. در فاو قفسه سینهاش شکافت، و… وی سرانجام روز 7 مرداد 1375 دچار تنگی نفس شده و به شهادت رسید.
کتاب کمنظیر بابا نظر اثر مصطفی رحیمی شرح خاطرات شفاهی شهید محمدحسن نظرنژاد در مصاحبه با حسین بیضایی است این اثر دریچه تازهای به برخی زوایای ناشناخته انقلاب و دفاع مقدس گشوده است. مؤلف در این اثر با گزارش و زبانی خواندنی از زندگی و مبارزات مردی پرده بر میدارد که تعبیر مجسمی از جوانمردی و ایثار بود. این جانباز 95 درصد با حضوری طولانی و مستمر در جبهههای جنگ، در سال 75 به شهادت رسید.
برشی از کتاب “بابا نظر” :
،، یکدفعه دیدم یکی از تانکهای عراقی از آن طرف بالا آمد و شلیک کرد. گلولهاش به زیر پایم خورد. دو سه متری روی هوا چرخیدم و به زمین خوردم. سرم سنگین شد. اول حس کردم سرم از بدنم جدا شده است، منتهی چون گرم هستم، متوجه نیستم! غبار عجیبی هم پیچیده بود. بیسیمچی من که اسمش «جاجرم» بود، صدایش بلند شد و گفت: حاجی شهید نشده. بچهها، بروید جلو. حاجی یک مقداری خراش برداشته. الان بلند میشود و میآید. یک وقت دیدم آقای صادقی و مسئول تخریب گردان کنارم ایستادهاند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.